[صفحه اصلی ]   [Archive] [ English ]  
:: صفحه اصلي :: درباره نشريه :: آخرين شماره :: تمام شماره‌ها :: جستجو :: ثبت نام :: ارسال مقاله :: تماس با ما ::
بخش‌های اصلی
صفحه اصلی::
اطلاعات نشریه::
آرشیو مجله و مقالات::
برای نویسندگان::
برای داوران::
ثبت نام و اشتراک::
تماس با ما::
تسهیلات پایگاه::
بایگانی مقالات زیر چاپ::
::
جستجو در پایگاه

جستجوی پیشرفته
..
دریافت اطلاعات پایگاه
نشانی پست الکترونیک خود را برای دریافت اطلاعات و اخبار پایگاه، در کادر زیر وارد کنید.
..
ثبت شده در

AWT IMAGE

AWT IMAGE

..
سامانه جامع رسانه های کشور

..
:: دوره 6، شماره 1 - ( 1393 ) ::
جلد 6 شماره 1 صفحات 49-40 برگشت به فهرست نسخه ها
مدل یابی روابط بین هوش فرهنگی و حاکمیت بالینی: دیدگاه پرستاران بیمارستان های دولتی شهر کرمانشاه
علی رضا رضا قلعه ای، مریم شهودی*
دانشجوی دکتری مدیریت آموزشی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه ارومیه، ارومیه، ایران ، m_shohoudi@yahoo.com
واژه‌های کلیدی: فرهنگ، حاکمیت بالینی، پرستاران
متن کامل [PDF 365 kb]   (1758 دریافت)     |   چکیده (HTML)  (6440 مشاهده)
نوع مطالعه: پژوهشي | موضوع مقاله: مدیریت آموزشی
متن کامل:   (2366 مشاهده)

مقدمه

پرستاری رشته­ ای مستقل و شاخه ­ای از علوم پزشکی است که رسالت آن ارائه­ ی خدمات مورد نیاز بهداشتی، مراقبتی درمانی و توانبخشی در بالاترین سطح استاندارد جهت تأمین، حفظ و ارتقای سلامت جامعه است (1). پرستاران مسؤولیت دارند تا همواره برای پیشبرد روش­های دسترسی به مراقبت ایمن، مطلوب و با کیفیت، تلاش کنند (2) و مراقبت­ های پرستاری با کیفیت عالی را به صورت مستقیم و ارجاع مناسب عاری از تبعیض و قضاوت، به همه مددجویان ارائه دهند. احترام گذاشتن به حقوق انسان­ها و درمان افراد بدون در نظرگرفتن شأن آن­ها، بخش جدایی ­ناپذیر در سیستم مراقبت بهداشتی است (3). در همین راستا، حاکمیت بالینی به عنوان رویکردی یکپارچه و سیستماتیک معرفی شده است که در آن سازمان­ های ارائه کننده خدمات سلامت در قبال بهبود دائمی کیفیت بروندادها و ایمنی مراقبت از بیمار، پاسخ­گو بوده و با بازنگری و اطمینان از مسؤولیت­ های بالینی، به صورت جدی، راه­ هایی را برای جلوگیری و کاهش خطاهای بالینی ارائه کرده و به صیانت از استانداردهای عالی خدمت می­ پردازند (4). مفهوم کلیدی حاکمیت بالینی این است که سازمان باید مسئولیت اداره امور خود را در اختیار داشته باشد. حاکمیت بالینی تلاش می­کند قدرت و مسئولیت در جایگاه مناسب خود در یک سیستم وجود داشته باشند؛ نه خیلی کم باشد و نه بیش از حد بالا. درواقع حاکمیت بالینی، توسعه ممیزی بالینی است و ویژگی اصلی آن این است که سازمان (بیمارستان یا یک بخش) عهده­دار مسئولیت بیشتری برای ارائه خدمات باکیفیت  به ارباب رجوع باشد (5). شاید مهم­ترین اصل حاکمیت بالینی تعهد به کیفیت و امنیت بالا و ارائه خدمات بیمار محور در بیمارستان­ها و مراکز درمانی باشد. هرچند در حاکمیت بالینی به پرستار به عنوان یک کل در سیستم نگریسته می­شود، شواهد کمی در این رابطه وجود دارد که آیا پرستاران واقعاً نقش خود را در این چارچوب می­ فهمند و از همه مهم­تر چگونه اثربخشی خود را به حداکثر می­ رسانند (6). مدل حاکمیت بالینی در کشورهای مختلف دارای پنج، هفت یا دوازده ستون می ­باشد که در ایران مدل هفت ستونی بر اساس الگوی کشور انگلیس، انتخاب و اجرا شده است که شامل: آموزش و مدیریت پرسنل، مدیریت خطر، مؤثر بودن خدمات، استفاده بهینه از اطلاعات، مشارکت عمومی، ممیزی بالینی و رهبری می ­باشد (7،8).

پژوهش ­های انجام شده در نظام ­های بهداشتی این نکته را خاطرنشان می­ سازند که فرهنگ، نقشی اساسی در ایجاد تفاوت­ هایی در نظام مراقبت سلامت دارد (9،10). هم چنین، از آنجایی که برای پرستاران و اعضای کادر درمان، دارا بودن مهارت­ های ارتباطی قوی و شناخت بیماران، دارای اولویت خاصی است و نقشی کلیدی در موفقیت آن­ها دارد، لزوم توجه به شایستگی ­های فرهنگی در حرفه پرستاری، بسیار ضروری و حیاتی به نظر می­ رسد (11). در این رابطه، نیز از شایستگی­ های فرهنگی نام می­ برند و آن­ها را عبارت از: توانایی برخورد محترمانه و مؤثر با مردم فرهنگ­ ها، زبان­ ها، طبقات اجتماعی، ملیت ­ها، مذاهب، قومیت ­ها و نژادهای مختلف می ­دانند (12). با این توصیفات، به نظر می­رسد هوش فرهنگی به عنوان ضرورتی اجتناب­ ناپذیر در حرفه پرستاری مطرح می­ گردد. چراکه ویژگی برجسته جهانی شدن که به طور عمیقی سازمان­های امروزی را تحت تاثیر قرار می­ دهد، گرایش عمده به سمت تنوع فرهنگی است. افراد در سازمان­های امروزی جهت انجام وظایف خویش، نیازمند آن هستند تا با افرادی که دارای فرهنگ ­های متفاوت و  پیش ­زمینه ­های قومی و نژادی مختلفی هستند، کار و تعامل کنند (13). هوش فرهنگی (Cultural Intelligence) مفهومی نشات گرفته از نظریه ­ی هوش ­های چندگانه است و تعریف آن وابسته به دو مفهوم هوش هیجانی  و هوش اجتماعی است (14). بر خلاف اشکال دیگر هوش، که در نقطه ­ی تقاطع فرهنگ­ها ­تنزل پیدا می­کنند، هوش فرهنگی شکاف موجود در انتقال مفاهیم از یک فرهنگ به فرهنگ دیگر را از میان برمی­ دارد­ (15). Peterson هوش فرهنگی را استعداد بکارگیری مهارت­ ها و توانایی­ ها در محیط­ های مختلف تعریف کرده است (16). Offermann &Phan هوش فرهنگی را به ­عنوان نوعی هوش که مرتبط با توانایی عملکرد موثر در یک محیط متفاوت است، تعریف کرده­ اند (14). Earley & Peterson هوش فرهنگی را به­ عنوان توانایی افراد برای گردآوری اطلاعات، تفسیر و عمل کردن هنگام آشکار شدن تفاوت­ های فرهنگی برای انجام اثربخش وظایف در زمینه­ی فرهنگی متفاوت یا در یک موقعیت چند فرهنگی تعریف کرده­ اند (17). اعتقاد بر این است که هوش فرهنگی متشکل از چهار بعد است: 1- بعد فراشناختی 2- بعد شناختی 3- بعد انگیزشی 4- بعد رفتاری. هوش فرهنگی بالا مستلزم اتحاد و بکارگیری چهار بعد متشکله هوش فرهنگی است   (17،18). هوش فرهنگی شناختی، فراشناختی، انگیزشی و رفتاری، توانایی­ های متفاوتی هستند که با یکدیگر هوش فرهنگی کلی را تشکیل می ­دهند (15). بعد شناختی (Cognitive Component) هوش فرهنگی به دانش ­های مورد استفاده فرد درباره محیط اجتماعی و فرآیندهای اطلاعاتی مرتبط با آن اشاره می­ کند (19) که شامل دانش عمومی درباره­ ی ساختارهای بنیادین یک فرهنگ است (20)؛ بعد فراشناختیMetacognitive Component به­عنوان کنترل فرآیند کسب اطلاعات که به یک دانش فرهنگی عمیق و سطح بالایی از شناخت بینجامد، اشاره دارد (15)؛ بعد انگیزشی ممکن است مشکل ­ترین یا مبهم ­ترین جزء هوش فرهنگی باشد، زیرا ورود به دنیای فرهنگ دیگران مستلزم غلبه بر مجموعه ­ای از موانع خاص است که داشتن انگیزه و پشتکار و باور قوی در این راه بسیار موثر می­ باشد (21)؛ جنبه ­ی چهارم هوش فرهنگی، جنبه ­ی عملی این مفهوم است (19،20) که شامل توانایی­ های افراد برای تطبیق رفتارهای کلامی و غیرکلامی متناسب با فرهنگ­ های متفاوت می­ باشد (18).

پژوهش Ahanchian & et al نشان داد که علی­رغم اهمیت مفهوم هوش فرهنگی در پرستاران، در این رابطه، مطالعات کمی انجام شده است (23).

ولی پژوهش­ های (Cioffi, 2003; Bjarnason et al, 2009; Lowe & Archabaled, 2009) حاکی از این بود که پرستاران، تجربیات متفاوت فراوانی را می ­توانند از مراقبت برای بیماران با فرهنگ­ های مختلف، به دست آورند که این در نهایت باعث بهبود عملکرد آنان در بیمارستان خواهد شد (26-24). همچنین، (Maier-Lorentz) در پژوهش خود نشان داد که دارا بودن شایستگی های فرهنگی به عنوان یکی از شایستگی­ های محوری و اساسی برای پرستاران تلقی می ­گردد (27) و این­که پرستاران باید در مراقبت از بیماران به تفاوت­های فرهنگی، توجهی خاص مبذول نمایند (28)، چراکه، پرستاران با گروه­های قومی متفاوت در ارتباط هستند و بایستی دانش مورد نیاز و مهارت در شایستگی­های فرهنگی را به دست آورند (23). بر همین اساس Ange & et al در پژوهش خود، به این نتیجه رسیدند که با توجه به تنوع فرهنگی نیروی کار پرستاری و همچنین بیماران، برقراری ارتباط و مراقبت از بیماران، مستلزم داشتن هوش فرهنگی است (29)  و عملکرد پرستاران، تابعی از دانش، مهارت، توانایی و انگیزش می ­باشد (30). لذا هوش فرهنگی توانایی تعامل مناسب است که در رفتار و انگیزش افراد مشاهده می ­گردد (31). نتایج پژوهش  Darvish & et al نیز نشان داد که هوش فرهنگی با عملکرد شغلی پرستاران ارتباط مثبت و معنی­ داری دارد و پرستارانی که دارای هوش فرهنگی بالاتری هستند، عملکرد بهتری در بیمارستان دارند و بیشتر موجبات رضایت­مندی بیماران را فراهم می ­نمایند (32). بر این اساس، هدف اصلی پژوهش حاضر بررسی این مسأله است که آیا داشتن هوش فرهنگی بالا، می­ تواند پیش ­شرط استقرار و اجرای موفقیت ­آمیز رویکرد حاکمیت بالینی باشد. درواقع، رویکرد حاکمیت بالینی با هدف ارائه بهترین و مطلوب­ ترین خدمات به بیماران و جامعه شکل گرفت (2) و عملکرد شغلی پرستاران را به نوعی می­توان تا اندازه ­ای همپوش با مقوله فوق در نظر گرفت. بنابراین، براساس ادبیات پژوهش و پیشینه تحقیقاتی مدل مفهومی پژوهش در شکل شماره یک ارائه شده است که نمایانگر تأثیرگذاری هوش فرهنگی بر حاکمیت بالینی است.

AWT IMAGE

روش ­ها

پژوهش حاضر از نظر هدف، کاربردی و از نظر شیوه گردآوری و تحلیل اطلاعات، توصیفی از نوع همبستگی مبتنی بر مدل معادلات ساختاری است. جامعه آماری پژوهش، کلیه پرستاران دو بیمارستان دولتی شهر کرمانشاه در سال 1392 بودند که تعداد آن­ها بر اساس آمار موجود، 386 نفر اعلام گردید. از این تعداد با استناد به جدول مورگان و با استفاده از روش     نمونه­گیری تصادفی ساده تعداد 190 نفر برای پاسخگویی به پرسشنامه­ها انتخاب شدند که در نهایت 137 پرسشنامه قابل استفاده، برگشت داده شد (نرخ پاسخگویی 72 درصد). ابزارهای اندازه­گیری داده­ها شامل دو پرسشنامه هدف فرهنگی و حاکمیت بالینی) بودند. پرسشنامه­ی هوش فرهنگی (Lugo, 2007) که براساس نسخه تجدید نظر شده پرسشنامه هوش فرهنگی (Ang & Van, 2004) تحت عنوان «مقیاس 20 آیتمی چهار عاملی هوش فرهنگی» تدوین گردیده که در قالب 20 سؤال، چهار بعد هوش فراشناختی (سؤالات 1 تا 5)، شناختی (Cognitive) (سؤالات 6 تا 10)، انگیزشی Motivational) (سؤالات 11 تا 15) و رفتاری (Behavioral) (سؤالات 16 تا 20) را براساس طیف پنج درجه­ای لیکرت (کاملاً موافقم=5 تا کاملاً مخالفم=1) اندازه می­گرفت. روایی پرسشنامه هوش فرهنگی در پژوهش (Taslimi et al, 2009) با استفاده از تحلیل عاملی اکتشافی و تأییدی، تأیید گردید (33). پایایی پرسشنامه هوش فرهنگی از طریق آلفای کرونباخ (86/0) تایید شد. شایان ذکر است برای انطباق پرسشنامه هوش فرهنگی با جامعه آماری پرستاران از روایی صوری و محتوایی استفاده گردید و پرسشنامه مذکور بر اساس نظرات اساتید و افراد صاحبنظر مورد بررسی و تأیید قرار گرفت. برای سنجش حاکمیت بالینی از پرسشنامه (Mirkamali et al, 2013) با 44 سوال استفاده شد. برای این منظور بر اساس هفت بعد حاکمیت  بالینی سوالات مشخص گردید. آموزش و مدیریت کارکنان(Staff training)  (سؤالات 1 تا 7)؛ مشارکت بیمار و جامعه(Participation)  (سؤالات 8 تا 13)؛ مدیریت خطر و ایمنی بیمار (Risk management) (سؤالات 14 تا 24)؛ ممیزی بالینی (Clinical audit) (سؤالات 25 تا 30)؛ مدیریت اطلاعاتInformation management)) (سؤالات 31 تا 34)؛ اثربخشی بالینی (Clinical effectiveness) (سؤالات 35 تا 40)؛ مدیریت و رهبری(Leadership)  (سؤالات 41 تا 44). در پژوهش (Mirkamali et al, 2013) روایی پرسشنامه حاکمیت بالینی با استفاده از رواسازی محتوایی و صوری و تحلیل عاملی اکتشافی و تأییدی و پایایی آن از طریق آلفای کرونباخ (0/81) تایید گردید (34). در نهایت نیز داده ­ها با استفاده از روش معادلات ساختاری با استفاده از نرم افزار LISREL تجزیه و تحلیل شدند. از آنجایی که یکی از پیش­فرض­های استفاده از روش معادلات ساختاری، نرمال بودن داده­ ها می­ باشد، بنابراین در پژوهش حاضر با استفاده از آزمون­ های کالموگروف اسمیرنف و شاپیرو ویلک، نرمال بودن داده ­ها مورد بررسی و تأیید قرار گرفت.

یافته ­ها

جهت بررسی سؤال اصلی پژوهش از مدل‌یابی معادلات ساختاری استفاده شد. در شکل شماره دو، مدل استاندارد حاصل از تجزیه و تحلیل داده‌های آماری ارائه شده است. در این نمودار ضرایب استاندارد شده بتا و مقادیر خطا برای متغیرهای پژوهش مشخص شده است که براساس آن با ضریب استاندارد (0/66) بین هوش فرهنگی و حاکمیت بالینی رابطه معنی­ داری وجود داشت و به نوعی هوش فرهنگی بر حاکمیت بالینی تأثیرگذار بود.

نتایج بسیاری از شکل شماره دو قابل استنباط است که در ادامه به برخی از مهم‌ترین آن‌ها اشاره شده است: از میان ابعاد هوش فرهنگی، مؤلفه‌ی انگیزشی با بار عاملی (0/81) بیش‌ترین نقش را در توصیف هوش فرهنگی داشته است و پس از آن سه مؤلفه‌ی فراشناختی رفتاری و شناختی به ترتیب در رده‌های بعدی قرار داشتند. از میان ابعاد حاکمیت بالینی نیز، مؤلفه‌ی مدیریت ریسک با بار عاملی (0/85) بیش از مؤلفه‌های دیگر توانست توصیف کننده حاکمیت بالینی باشد. پس از این بعد، به ترتیب مؤلفه‌های اثربخشی بالینی؛ ممیزی بالینی؛ مدیریت اطلاعات؛ رهبری؛ مشارکت و آموزش کارکنان قرار داشتند.

AWT IMAGE

AWT IMAGE

شکل شماره سه، خروجی نرم­افزار لیزرل را براساس مقادیر t نشان می­دهد، نتایج نشان داد که هوش فرهنگی با مقدار t برابر با (92/5) بر حاکمیت بالینی تأثیرگذار است و از آن­جائی­که این عدد بزرگتر از (2/57) می­باشد، بنابراین  می­توان نتیجه گرفت که این نتایج در سطح (0/01) معنی ­دار است.

در مدل­ یابی معادلات ساختاری برای ارزیابی نیکویی برازش مدل، آماره ­هایی به وسیله نرم ­افزار لیزرل عرضه می شود. لیزرل چندین آزمون نیکویی برازش عرضه می­ کند. در پژوهش حاضر از چند شاخص برای ارزشیابی مدل ساختاری استفاده شده است: 1. مجذور کای 2. نسبت مجذور کا به درجه آزادی 3. شاخص نیکویی برازش (GFI) 4. شاخص (NNFI) 5. شاخص برازندگی تطبیقی ) 6. شاخص برازندگی افزایشی (IFI) و 7. ریشه خطای میانگین مجذورات تقریب (RMSEA). مجذور خی نشان می­ دهد که ساختار کواریانس یافته ­ها با مدل پیشنهادی نظری مطابقت دارد یا خیر. اعداد کوچک تر مجذور خی نشان­دهنده برازش مناسب مدل مورد آزمون است. شاخص نیکویی برازش، شاخص تطابق کواریانس مشاهده شده با کواریانس مدل نظری است. عدد این شاخص بین صفر و یک قرار می ­گیرد و هر قدر عدد بدست آمده به یک نزدیک­تر باشد، مدل مناسب­ تر و برازنده­ تر است. شاخص برازندگی تطبیقی، به مثابه شاخص برازش تطبیقی بنتلر نیز شناخته می­ شود، این شاخص ماتریس کواریانس پیش­بینی شده با مدل را با کواریانس مدل صفر (مدل تئوریکی) مقایسه می­کند. مقدار آن بر پایه قرارداد باید دست کم (90/0) باشد تا مدل مورد نظر پذیرفته شود. شاخص RMSEA برازش الگو را می ­سنجد و میزان کوچکتر آن، برازش بهتری را نشان می­ دهد. شاخص نرم شده برازندگی (NNFI) و شاخص برازندگی فزاینده (IFI) نیز که هر کدام وجهی از برازش مدل ساختاری را نشان می­ دهند، مقدارشان از بین صفر و یک متغیر می­باشد و هر چقدر مقدار این شاخص ­ها به یک نزدیک­تر باشند، بر برازش بهتر الگو دلالت دارند (35).

AWT IMAGE

نتایج حاصل از تحلیل مدل ساختاری در جدول شماره سه ارائه شده است. مقدار مجذور خی برای قضاوت در مورد خطی بودن ارتباط سازه­های مکنون برابر با (82/29) در سطح معنی ­داری (0/01) بدست آمد. مقدار خی دو بر درجه آزادی (1/913) بود. بر اساس این شاخص عدد حاصل این نسبت، نبایستی بیشتر از 3 باشد تا الگو تائید گردد (36). با توجه به اینکه نسبت مجذور خی به درجه آزادی کمتر از 3 بود،می­توان گفت که داده­های بدست آمده با مدل فرضی مطابقت دارند. مقدار ریشه خطای میانگین مجذورات تقریب برابر با (0/08) بود. سایر شاخص­های NNFI، IFI، GFI،CFI که هر کدام وجهی از برازش مدل ساختاری را نشان می­ دادند در جدول شماره سه آمده است. با توجه به شاخص ­های ارزیابی برازندگی کلی مدل می­ توان گفت مدل نهایی از برازش خوبی برخوردار است.

بحث و نتیجه­ گیری

در پژوهش حاضر رابطه بین هوش فرهنگی و حاکمیت بالینی مورد بررسی قرار گرفت. نتایج حاصل از تحلیل مدل ساختاری حاکی از این بود که هوش فرهنگی بر حاکمیت بالینی تأثیرگذار است. پژوهش­های انجام شده در رابطه با هوش فرهنگی پرستاران حاکی از پایین بودن آن در جامعه مورد نظر بود (23). پژوهش­های دیگری نیز که در این زمینه انجام شده مربوط به شایستگی­ های فرهنگی پرستاران می­باشد که لزوم دارا بودن صلاحیت ­های طرز برخورد مناسب با مردم فرهنگ­ های مختلف را خاطرنشان می سازد (26-24). در پژوهش حاضر حاکمیت بالینی به عنوان رویکردی سیستماتیک و یکپارچه با هدف ارتقا و بهبود کیفیت در نظام مراقبت سلامت مطرح شده است که شامل ابعادی از قبیل: آموزش کارکنان، مدیریت ریسک، مدیریت اطلاعات، ممیزی بالینی، اثربخشی بالینی، مشارکت بیماران و رهبری بود که هر یک از این ابعاد به عنوان گامی در راستای بهبود کیفیت در فرایند حاکمیت بالینی تلقی می­گردد. پژوهش حاضر را می ­توان از جهتی همسو با پژوهش­ های (Cioffi, 2003; Bjarnason et al, 2009; Lowe & Archabaled, 2009) قرار داد؛ پژوهشگران مذکور به این نتیجه رسیده بودند که تجربیات متفاوت و متنوع پرستاران از مراقبت بیماران با فرهن گ­های مختلف، در نهایت بهبود عملکرد آنان در بیمارستان به دنبال خواهد داشت (26-24). Maier-Lorentz در پژوهش خود ضرورت دارا بودن شایستگی­ های فرهنگی برای پرستاران را مطرح نمودند (27). هم چنین، در مورد ارتباط بین هوش فرهنگی و حاکمیت بالینی نتایج پژوهش حاضر را می­ توان در راستای پژوهش (Darvish et al) مبنی بر ارتباط بین هوش فرهنگی و عملکرد شغلی پرستاران تلقی نمود (32). در تبیین ارتباط بین هوش فرهنگی و حاکمیت بالینی، می­توان این­طور ادعا نمود که هوش فرهنگی به عنوان یکی از شایستگی­های محوری و اصلی پرستاران معرفی شده است و پرستاران باید از یک طرف، فارغ از احساسات مثبت و منفی خود، مراقبت­های باکیفیت را برای تمامی مردم با هر فرهنگ خاصی ارائه دهند و از طرف دیگر بایستی در طریقه برخورد با بیماران، تفاوت­ های فرهنگی را مد نظر قرار داده و رفتاری متناسب با فرهنگ بیماران از خود نشان دهند. بنابراین به نظر می­رسد برای استقرار رویکرد یکپارچه حاکمیت بالینی ابتدا بایستی به فضاسازی فرهنگی و افزایش ظرفیت و هوش فرهنگی کادر درمان و مخصوصاً پرستاران اقدام نمود چراکه نزدیکی روابط در هیچ حرفه ­ای به اندازه حرفه پرستاری، ملموس نیست و علاوه بر آن، ارتباطات مناسب پرستاران با بیماران نیز تأثیر شگرفی در تسریع روند درمان خواهد داشت. بر این اساس، هوش فرهنگی به عنوان مفهومی کلیدی و کانونی در تعاملات پرستاران تلقی می­گردد و چنانچه به عنوان پیش­نیاز استقرار حاکمیت بالینی به آن نگریسته شود، دور از ذهن نمی­باشد. به عبارتی، در نظر گرفتن رویکرد سیستماتیک حاکمیت بالینی به عنوان رویکردی که در آن، بهبود کیفیت و توجه به مشتری در اولویت هستند، قطعاً توجهات را به زیرساخت ­های اساسی مانند هوش فرهنگی جلب می ­کند. درواقع، تأثیر تعاملات  بین ­فردی اثربخش که می ­توان آن را ثمره هوش فرهنگی بالا دانست را می ­توان در ابعاد   هفت­گانه حاکمیت بالینی جستجو نمود؛ به عنوان مثال در بعد آموزش کارکنان، چنانچه پرستاران دارای سطح متناسبی از هوش فرهنگی نباشند، با مشکل مواجه خواهند شد و کارایی و اثربخشی لازم را نخواهند داشت. در دیگر ابعاد نیز وضع به همین گونه است. بنابراین، با توجه به نتایج پژوهش، به مدیران بیمارستان­ها پیشنهاد می­گردد که اولاً به برگزاری دوره­ها و کارگاه­هایی در راستای ارتقای هوش فرهنگی پرستاران، اقدام نموده و اطلاعاتی در مورد  فرهنگ های مختلف ملی و بین­المللی به پرستاران ارائه دهند. ثانیاً، شرایط و محیط بیمارستان، در راستای تحریک و تشویق هوش فرهنگی پرستاران سازماندهی گردد و ثالثاً، جایگاه روابط و تعاملات مبتنی بر درک تفاوت­های فرهنگی در رویکرد حاکمیت بالینی تشریح گردد. اگرچه به دلیل برخی محدودیت‌ها همچون افت نمونه و تنها استفاده از یک ابزار (پرسشنامه) برای جمع­آوری داده­ها لازم است که تعمیم نتایج با احتیاط صورت گیرد، اما در مجموع با توجه به تأیید تأثیرگذاری هوش فرهنگی بر حاکمیت بالینی، پیشنهاد می‌شود در پژوهش‌های آتی به بررسی سازوکارهای ارتقای استانداردهای هوش فرهنگی و حاکمیت بالینی در بیمارستان‌ها پرداخته شود.

 قدردانی

در نهایت نیز از همکاری کادر اداری و پرستاران بیمارستان­های دولتی شهر کرمانشاه که بدون مساعدت و همکاری آن­ها، انجام پژوهش میسر نمی­شد، صمیمانه تشکر و قدردانی می­نمائیم. 

ارسال پیام به نویسنده مسئول



XML   English Abstract   Print


Download citation:
BibTeX | RIS | EndNote | Medlars | ProCite | Reference Manager | RefWorks
Send citation to:

Ghalehei A R, Shohoudi M. Modeling the Relations between Cultural Intelligence and Clinical Governance: Perspective of Nurses of Public hospitals in Kermanshah. RME 2014; 6 (1) :40-49
URL: http://rme.gums.ac.ir/article-1-200-fa.html

رضا قلعه ای علی رضا، شهودی مریم. مدل یابی روابط بین هوش فرهنگی و حاکمیت بالینی: دیدگاه پرستاران بیمارستان های دولتی شهر کرمانشاه. پژوهش در آموزش علوم پزشکی. 1393; 6 (1) :40-49

URL: http://rme.gums.ac.ir/article-1-200-fa.html



بازنشر اطلاعات
Creative Commons License این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است.
دوره 6، شماره 1 - ( 1393 ) برگشت به فهرست نسخه ها
پژوهش در آموزش علوم پزشکی Research in Medical Education