برای اینکه بتوانیم یک نظام آموزشی اثربخش داشته باشیم میبایست به مسائل روانی دانشجویان توجه داشته باشیم. استرس و تنش یکی از عوامل موثر بر بهداشت روانی و مخل عملکرد تحصیلی دانشجویان می باشد، که به منظور ایجاد یک آموزش کارآمد می بایست به منابع آن و روش های مقابله با آن توجه شود (1). در برخی از پژوهش های پیشین بر نقش راهبردهای مقابله ای کارآمد در کاهش استرس و تامین بهداشت روانی دانشجویان تاکید شده است (2). بر این اساس راهبردهای مقابله ای (Coping strategies) کارآمد و سازمانیافته، پیامدهای مثبت و طولانیمدت دارند. به این ترتیب که تنش به وسیله تلاشهای فرد کاهش مییابد و به دنبال آن سطح عزت نفس و مهارت وی افزایش مییابد و سلامت فرد تامین میشود. در عین حال شخص در برابر عوامل تنشزایی که در آینده با آنها مواجه میشود نیز مقاومتر می گردد (3). اندلر و پارکر (Endler & Parker) افراد را بر حسب سه نوع اساسی راهبردهای مقابلهای مجزا میسازند، راهبردهای مقابلهای مسئلهمحور، هیجانمدار و اجتنابی. راهبردهای مسئلهمحور، راهبردهایی را در برمیگیرند که در آنها فرد به جستوجوی اطلاعات بیشتر درباره مسئله، تغییر ساختار مسئله از نظر شناختی، محاسبات و اولویت دادن به حل مسئله میپردازد. راهبردهای هیجانمحور شیوههایی را دربرمیگیرد که در آن فرد به جای حل مسئله خود، تلاش می کند احساسات ناخوشایند خویش را کاهش دهد. راهبردهای مقابلهای هیجانمحور شامل عصبی و ناراحت شدن، گریه کردن، عیبجویی و اشتغال ذهنی است راهبردهای مقابله ای اجتنابی، رفتارهایی را شامل می شود که بیشتر از نوع اجتناب و فرار از موقعیت پراسترس است (4).
لازاروس و فالکمن (Lazarus & Folkman) معتقدند که اگر افراد موقعیت های استرس زا را قابل کنترل بدانند، بیشتر از مقابله متمرکز بر مسئله استفاده می کنند و در نتیجه از سلامت روانی بهتری برخوردارند. در غیر این صورت به مقابله متمرکز به هیجان روی می آورند و سلامتی آنها در معرض خطر جدی قرار خواهد گرفت (5). در ارتباط با راهبردهای مقابله با استرس پژوهش های گستردهای صورت گرفته است. به طور نمونه، صیادی و همکاران دریافتند که بین راهبردهای مقابله ای کارآمد و سلامت روان در دانشجویان همبستگی مثبت و معنادار وجود دارد. در مقابل بین راهبردهای مقابله ای هیجان محور و سلامت روان ارتباط منفی و معنادار آماری وجود دارد. نتایج دیگر نشان داد که راهبردهای مقابله ای و سبک های دلبستگی 0/16 از واریانس سلامت روان را در دانشجویان تبیین می کنند (1). شریفی و کاوه در پژوهشی دریافتند که آموزش راهبردهای مقابله ای کارآمد موجب ارتقاء سطح بهداشت روانی افراد می شود. نتایج دیگر نشان داد که آموزش این گونه مهارت ها موجب کاهش افسردگی و اضطراب در افراد شده و نهایتاَ موجب ارتقاء کارکرد اجتماعی آنها می شود (6). در پژوهشی که سراسیون (Craciun) جهت بررسی ارتباط بین راهبردهای مقابله ای با ابعاد کیفیت زندگی انجام داد، نتایج نشان داد که بین راهبردهای مقابله ای مسئله محور، جنسیت و خود انتقادی با ابعاد کیفیت زندگی ارتباط معنادار مثبت وجود دارد (7).
یکی از متغیرهای دیگر که می تواند بر راهبردهای مقابله ای کارآمد در ارتباط باشد، خودکارآمدی ادراک شده از سوی فرد است (8، 9). باورهای خودکارآمدی (Self- efficacy beliefs) به عنوان برداشت افراد از دامنه خاصی از توانایی ها برای انجام اقدامات لازم برای رسیدن به اهداف ارزشمند تعریف شده است. مفهوم خودکارآمدی برای اولین بار توسط آلبرت بندورا (Albert Bandura) در تلاش برای ارائه یک نظریه یکپارچه به منظور تغییر رفتار ارائه شد. چندین دهه پژوهشها نشان دادند که باورهای خودکارآمدی دارای اثرات مثبت بر حوزه های مختلف زندگی افراد می باشند و به عنوان یک مکانیسم مهم در درمان بیماریهای روانی کاربرد دارد (10). طبق دیدگاه بندورا، اینکه تا چه اندازه معیارهای رفتار خود را درست برآورد کنیم، احساس کارایی یا خودکارآمدی ما را تعیین میکند. خودکارآمدی به باورهایی همچون کفایت، شایستگی، و قابلیت کنار آمدن با زندگی اشاره دارد. برآورده ساختن و حفظ کردن معیارهای عملکرد، خودکارآمدی را بالا میبرد، و ناکامی در برآورده ساختن و حفظ کردن آنها، آن را پایین میآورد. افرادی که احساس خودکارآمدی پایینی دارند، احساس می کنند که درمانده هستند و نمی توانند رویدادهای زندگی خود را کنترل کنند (11).
بندورا بیان می کند که ادراک خود کارآمدی یک فرایند شناختی است که توانایی کنترل موارد ترسناک را در شخص ایجاد میکند و او را قادر به رویارویی با مشکلات می سازد. درک توانایی باعث میشود که شخص رفتارهای موثری را از خود بروز دهد. افرادی که دارای باورهای خودکارآمدی واضح، خوب تعریف شده، هماهنگ و با ثبات هستند از سلامت روانی بیشتری برخوردارند. این اشخاص در مورد خود به دیدگاه روشنی رسیدهاند و کمتر تحت تاثیر وقایع روزانه و ارزیابیهای این وقایع قرار می گیرند. خودکارآمدی به باورها یا قضاوتهای فرد درباره تواناییهای خود در انجام وظایف و مسئولیتهایش اشاره دارد. خودکارآمدی ادراک شده همچنین ابزاری برای سنجش میزان مهارتهای یک فرد در یک حوزه نیست، بلکه باور فرد در این زمینه است که با در اختیار داشتن مجموعهای از مهارتها و تحت شرایط مختلف، چه کاری از دستش بر میآید. به عبارت دیگر بین این موضوع که فرد چه مهارت هایی را دارا باشد و این مسئله که با داشتن این مهارت ها و تحت شرایط مختلف چه اقدامی انجام خواهد داد، تفاوت وجود دارد. یعنی اینکه فرد ممکن است علیرغم دارا بودن مهارت های لازم و اشراف بر نحوهی انجام آن عمل، به دلیل داشتن باورهای خودکارآمدی ضعیف، عملکرد ناموفقی داشته باشد (12). افراد داری خودکارآمدی بالا از لحاظ احساس شایستگی، انگیزش درونی، قدرت انتخاب و تعهد به اهداف و پشتکار در برابر تکالیف چالش انگیز در سطح بالاتری از افراد دارای خودکارآمدی پایین قرار می گیرند (13). در ارتباط با خودکارآمدی پژوهش های گسترده ای انجام شده است، به طور نمونه ویس) Wies) و همکاران معتقدند که خودکارآمدی و حمایت اجتماعی ادراک شده یک عامل میانجی در کاهش استرس می باشد (14). کاسترو(Castro) و همکاران در پژوهشی دریافتند که باور به خود کارآمدی میتواند حدود ۷۱ درصد از واریانس شاخص کیفیت زندگی را در افراد پیش بینی کند (15).
مفهوم خودشکوفایی (Self-actualization) یکی از متغیرهای دیگر در ارتباط با راهبردهای مقابلهای کارآمد می باشد (16، 17). مفهوم خودشکوفایی به طور مدون اولین بار توسط مازلو (Maslow) مطرح گردید، وی انگیزش نهایی هر انسانی را رسیدن به خودشکوفایی میدانست و برای انسان های خودشکوفا ویژگی هایی همچون درک کافی از واقعیت، احساس ارزشمندی و یکتایی، پذیرش و احترام نسبت خویشتن، خلاقیت، درجه بالایی از خودمختاری شخصی و مسئولیت پذیری ذکر کرده است (18). مفهوم خودشکوفایی در بالاترین سلسله مراتب نظریه نیازهای مازلو به عنوان سطح نهایی توسعه روانی فرد قلمداد می شود. وقتی که فرد نیازهای سلسله های پایین را تا حدودی بتواند ارضاء کند به این سطح روانی دست خواهد یافت، فردی به این مرحله دست مییابد که علاوه بر ارضاء نسبی نیازهای سلسله مراتب پایین تر، بتواند تمام توانمندیهای بالقوه خویش را بکار گیرد (19). فورد و پروسیدانو (Ford & Procidano) در پژوهشی دریافتند که خودشکوفایی به طور مثبت با حمایتهای اجتماعی ادراک شده در ارتباط است. همچنین خودشکوفایی رابطه معکوس با افسردگی و استرس ها ادراک شده زندگی دارد. نتایج دیگر نشان داد که حمایت های اجتماعی معکوس با افسردگی و سطح بالای تنش های ادراک شده در زندگی در ارتباط است (20). آرهوندا (Rhonda) و همکاران در پژوهشی که به منظور بررسی ارتباط بین ابعاد شخصیت و خودشکوفایی انجام دادند؛ نتایج نشان داد که بین روان رنجوری و خودشکوفایی ارتباط منفی و معنادار وجود دارد و بین خودشکوفایی و برون گرایی ارتباط مثبت وجود دارد. نتایج دیگر نشان داد که بین خودشکوفایی و روانپریشی هیچ ارتباط معناداری وجود ندارد (21).
همان گونه که در مطالعات گذشته ذکر شد، راهبردهای مقابله ای یکی از عوامل موثر در جهت مقابله با تنیدگی می باشند و از آنجا که دوران دانشجویی با استرس های زیادی همراه می باشد (2)، لازم است تا عوامل پیش بینی در بکارگیری راهبردهای مقابله ای کارآمد جهت مقابله با استرس در دانشجویان مشخص گردد. با مشخص شدن این عوامل می توان زمینه لازم در جهت یک مقابله کارامد در دانشجویان فراهم نمود. پژوهش حاضر با هدف گسترش پژوهش در زمینه نظریه های بندورا و مازلو انجام شد. هدف این است که تا چه اندازه بین باورهای خودکارآمدی ادراک شده و خودشکوفایی ارتباط وجود دارد و در مورد اینکه مازلو و بندورا در معرفی انسانهای خودشکوفا و خودکارآمد بر توانایی حل مشکلات، تمرکز بر مسائل تاکید دارند، در تحقیق حاضر به بررسی ارتباط این دو متغیر با راهبردهای مقابله ای مسئله محور پرداخته خواهد شد؛ که تا چه اندازه متغیرهای پیشبین قادر به تبیین واریانس راهبردهای مقابله ای مسئله محور در دانشجویان می باشند.
روش ها
این مطالعه، توصیفی- تحلیلی از نوع همبستگی است که در جامعهای به حجم 2500 نفر از دانشجویان مقطع کارشناسی دانشکده ادبیات دانشگاه گیلان انجام شد. حدود 8 درصد از دانشجویان به حجم 200 نفر بر اساس جدول کرجسی و مورگان (22)، به روش نمونهگیری تصادفی خوشهای چند مرحلهای انتخاب شدند. به منظور نمونهگیری دانشجویان بر حسب رشته تحصیلی در 12 خوشه دستهبندی شدند و هر یک از این خوشهها به خوشههای کوچکتری بر حسب سال ورود به دانشگاه به 48 خوشه تقسیم شدند و پس از ثبت همه خوشهها در یک جدول بر حسب تصادف 7 خوشه جهت انجام نمونهگیری انتخاب شد. شرایط لازم برای شرکت در پژوهش عبارت بود از: الف) رضایت و علاقه داوطلب برای شرکت در پژوهش ب) متعلق بودن به همان خوشه جهت نمونهگیری ج) رضایت اساتید جهت ورود به کلاس درس جهت اجرای پرسشنامهها. پس از اینکه اهداف پژوهش و محرمانه ماندن اطلاعات پرسشنامهها به صورت کامل به داوطلبان تشریح داده شد، پرسشنامههای تحقیق به منظور پاسخگویی در اختیار آنها قرار گرفت تا به صورت گروهی در محیط کلاس با اختصاص زمان تقریبا 20 دقیقه تکمیل نمایند. ابزارهای مورد استفاده در این تحقیق شامل پرسشنامه خودکارآمدی عمومی، مقیاس خودشکوفایی، پرسشنامه مقابله با موقعیتهای استرسزا بودند. پرسشنامه خودکارآمدی شوارزر و جروسلم دارای ۱۰ سؤال است که آزمودنی بر اساس مقیاس چهار درجهای لیکرت کاملا مخالف «1»، نسبتاً مخالف «2»، موافق «3» و کاملاً موافق «4» به آن پاسخ میدهد. حداقل نمره آزمودنی در این آزمون 10 و حداکثر 40 میباشد و هر چه نمره فرد بالاتر باشد، بیانگر میزان بالای باورهای خودکارآمدی ادراک شده در فرد میباشد. روایی و پایایی این مقیاس در مطالعات مختلف تایید شده است. در طی یک بررسی ضریب آلفای کرونباخ برای کل مقیاس 0/82 محاسبه شده است. همچنین ضریب روایی همزمان برای مقیاس باورهای خودکارآمدی عمومی و مقیاس عزت نفس روزنبرگ0/30برآورد شد، که قابل قبول میباشد (23). همسانی درونی آزمون به روش کرونباخ آلفا در پژوهش حاضر 0/60 محاسبه شده است. پایایی این آزمون به روش بازآزمایی بر روی 20 دانشجو در فاصله 15 روز0/85 محاسبه شده است.
مقیاس خودشکوفایی برای ارزیابی مفهوم خودشکوفایی مازلو توسط جونز و کراندال (Jones and Crandall) تدوین شد. این ابزار شامل 15جمله در مقیاس لیکرتی میباشد که آزمودنی در پاسخ به هر سوال باید یکی از گزینه های طیف 6 درجه ای را از کاملا مخالف «1» تا کاملا موافق «6» انتخاب کند. این آزمون یک نمره کلی دارد و بیانگر میزان خودشکوفایی ادراک شده در فرد می باشد. به منظور تعیین روایی سازه از آزمون جهت گیری شخصی POI استفاده شد، نتایج نشان داد که بین این دو آزمون با ضریب همبستگی 0/67 ارتباط مثبت و معنادار وجود دارد و آزمون از روایی بالایی برخوردار است (24). همسانی درونی این آزمون در این پژوهش 0/67 کرونباخ آلفا محاسبه شده است. همچنین پایایی این آزمون به روش باز آزمایی بر روی 20 دانشجو در فاصله 15 روز 0/75 محاسبه شده است.
فرم کوتاه پرسشنامه مقابله با شرایط پر استرس توسط اندلر و پارکر (Endlor &Paker) ساخته شده است (4). این آزمون به عنوان فرم بزرگسالان و نوجوانان قابل استفاده بوده و از 21 ماده تشکیل شده است. هر سوال بر اساس 5 مقیاس درجهبندی لیکرتی هرگز «1»، به ندرت «2»، گاهی «3»، اغلب «4»، خیلی زیاد «5» نمرهگذاری میشود. شیوه این پرسشنامه سه سبک مقابلهای اجتنابی، مسئلهمحور و هیجانمحور را نشان میدهد. مادههای 1، 4، 7، 9، 15، 18، 21 سبک مقابلهای اجتنابی را اندازه گیری می کنند. مادههای 2، 6، 8، 11، 13، 16، 19سبک مقابلهای مسئله محور را اندازه گیری می کنند. همین طور مادههای 3، 5، 10، 12، 14، 17، 20 سبک مقابلهای هیجانمحور را اندازه گیری می کنند. این آزمون کاملا بر اساس سازه های نظریه راهبردهای مقابله ای اندلر و پارکر (4)، تدوین گردیده است و روایی آن به روش محتوایی و سازه مورد تایید می باشد. همسانی درونی خرده مقیاس های آزمون به روش آلفا کرونباخ در پژوهش حاضر برای راهبردهای مقابلهای مسئله محور 0/64، برای راهبردهای مقابله ای هیجان محور 0/67 و برای راهبردهای مقابله ای اجتنابی 0/57 بوده است. پایایی زیر مقیاس های مسئله محور، هیجان محور و اجتنابی بر روی 20 دانشجو در فاصله 15 روز به ترتیب 0/77، 0/77 و 0/71 محاسبه شده است.
در نهایت به منظور تحلیل دادها از نرمافرار SPSS.Ver.18 استفاده شد. به منظور بررسی ارتباط بین متغیرهای تحقیق از روش همبستگی پیرسون و به منظور پیش بینی متغیر ملاک از آزمون رگرسیون گام به گام چندمتغیری استفاده شد.
یافته ها
نتایج تحقیق حاضر با تحلیل آماری بر روی 200 نفر از دانشجویان دانشکده ادبیات دانشگاه گیلان ارائه شده است. دانشجویان در میانگین سنی و انحراف معیار (2/3±2/31) قرار داشتند. 119 نفر (59/5 درصد) از دانشجویان مونث و 81 نفر (40/5 درصد) مذکر بودند. در ادامه یافتههای توصیفی، فراوانی، حداقل نمره کسب شده آزمون، حداکثر نمره کسب شده آزمون، میانگین و انحرافمعیار متغیرهای پژوهش در جدول شماره یک نشان داده شده است. در جدول شماره دو میزان همبستگی بین متغیرهای تحقیق نشان داده شده است.
با توجه به یافته های جدول شماره سه، نتایج رگرسیون گام به گام نشان داد در مرحله اول خود کارآمدی همبستگی بالا و معناداری با راهبردهای مقابله ای مسئله محور دارد. در مرحله دوم خودشکوفایی وارد معادله شد که از نظر آماری نیز معنی دار بود. به طور کلی این متغیرها در دو مرحله رگرسیون 0/23 از واریانس راهبردهای مقابله ای مسئله محور را به طور معنی دار تبیین کردند.
بحث و نتیجه گیری
هدف از پژوهش حاضر بررسی ارتباط بین باورهای خودکارآمدی ادراک شده و خودشکوفایی با راهبردهای مقابله با استرس بود. نتایج بدست آمده نشان داد که بین خود شکوفایی و راهبردهای مقابلهای مسئلهمحور در سطح 0/01> P ارتباط مثبت و معنادار وجود دارد. بدین معنا که با افزایش سطح بکارگیری راهبردهای مقابله ای مسئله محور در دانشجویان، میزان خودشکوفایی نیز افزایش می یابد. نتیجه دیگر نشان داد که بین راهبردهای مقابله ا ی هیجان محور و خودشکوفایی در سطح 0/01> P همبستگی منفی و معنادار وجود دارد. نتایج لی و همکاران (Lee et al) (16)، ولدس و دوکس (Welds & Dukes) (17) با نتایج حاضر همسو می باشد. این پژوهشگران معتقدند که خودشکوفایی با راهبردهای مقابله ای کارآمد ارتباط مثبت و با راهبردهای مقابله ای ناکارآمد ارتباط منفی دارند. نتایج حاضر را می توان در چارچوب نظریه لازاروس و فالکمن (Lazarus & Folkman) این چنین تبیین نمود که راهبردهای مقابله ای کارآمد و سازمان یافته، پیامدهای مثبت و طولانی مدت دارند. به این ترتیب که تنش به وسیله تلاش های فرد کاهش می یابد و به دنبال آن سطح عزت نفس و مهارت وی افزایش پیدا می کند. در عین حال شخص در برابر عوامل تنش زا که در آینده با آنها مواجه می شود نیز مقاوم تر می گردد. فرد در رفتار مقابله ای متمرکز بر مسئله، برای تغییر مستقیم عوامل تنش زا وارد عمل می شود. در حالی که در رفتار مقابله ای متمرکز بر هیجان، توجه فرد بیشتر به تغییر احساسات معطوف به آن است. بر این اساس افرادی که از راهبردهای مقابله ای هیجانی و منفعل استفاده می کنند. بر اساس دیدگاه مازلو از آن جهت که از مسئله گشایی فرار می کنند و بر هیجانات خود تاکید می کنند از خودشکوفایی کمتری برخوردارند (5). در پژوهش حاضر ارتباط معناداری بین راهبردهای مقابله ای اجتنابی و خودشکوفایی مشاهده نشد. نتیجه حاضر با تحقیق ولدس و دوکس (Welds & Dukes) (17) همسو می باشد. در تبیین می توان گفت که این سبک مقابله با استرس با تفکر منطقی و رفتار مثبت که مصادیق خودشکوفایی میباشد در تضاد است و بر این اساس ارتباط معناداری بین آنها مشاهده نشده است. اینگونه راهبردها مستلزم انکار یا کوچک شمردن موقعیت های تنش زاست. افرادی که از این راهبردها استفاده می کنند، هشیارانه تفکرات تنش زا را واپسرانی کرده و تفکرات ناکارآمد دیگری را جایگزین آنها می کنند (5).
نتایج دیگر نشان داد که بین خودکارآمدی ادراک شده و راهبردهای مقابله ای مسئله محور در سطح 0/01> P ارتباط مثبت و معنادار وجود دارد. بدین معنا که با افزایش سطح بکارگیری راهبردهای مقابله ای مسئله محور و فعال در دانشجویان، میزان خودکارآمدی ادراک شده نیز افزایش می یابد. نتایج دیگر نشان داد که بین راهبردهای مقابلهای هیجانمحور و خودکارآمدی در سطح 01/0> P همبستگی منفی و معنادار وجود دارد. نتایج تحقیق حاضر با یافتههای مورین (Morin) و همکاران (8)، ورسووا و مالا (Verešová & Malá) (25)، ماس نیل (MacNeil) و همکاران (9) همسو میباشد. این پژوهشگران معتقدند بین راهبردهای مقابلهای مسئلهمحور، مشورتی و دریافت حمایت های اجتماعی با خودکارآمدی ارتباط مثبت و معنادار وجود دارد و بین راهبردهای مقابلهای هیجان محور و خودکارآمدی ارتباط منفی و معنادار وجود دارد. پرتو و بشارت در پژوهشی دریافتند که متغیرهای راهبردهای مقابلهای کارآمد و توانایی حل مسئله ارتباط مثبت و معنادار با احساس خودکارآمدی دارند و همچنین احساس خودکارآمدی و راهبردهای مقابله ای مسئله محور به طور قدرتمندی قادر به پیشبینی سلامت روان در نوجوانان میباشند و در نهایت راهبردهای مقابله ای کارآمد و ناکارآمد بین متغیرهای خودکارآمدی، توانایی حل مسئله و سطح بهداشت روانی به عنوان یک متغیر میانجی قادر به نقش آفرینی میباشند (26).
در پژوهشی دیگر کرایج (Kraaij) و همکاران دریافتند که متغیرهای خودکارآمدی و راهبردهای مقابله ای شناختی ارتباط مثبت و معناداری با یکدیگر دارند. یافته های کاربردی دیگر بیانگر این بود که متغیرهای راهبردهای مقابله ای شناختی و خودکارآمدی هدفدار به طور معنادار با متغیر رشد شخصی در افراد مبتلا به ایدز در ارتباط می باشد (27). در پژوهش مسعودنیا جهت بررسی خودکارآمدی ادراک شده و راهبردهای مقابله ای در موقعیت های استرس زا نتایج نشان داد که تفاوت معنی داری بین پاسخگویان با سطوح مختلف خودکارآمدی ادارک شده با توجه به راهبردهای مقابله ای وجود دارد (28). در تبیین نتایج این چنین می توان استدلال نمود، افرادی که احساس خودکارآمدی بالایی دارند معتقدند که می توانند به نحو موثری با وقایع و موقعیت ها برخورد کنند. این افراد در کارها استقامت بیشتری به خرج می دهند و اغلب در سطح بالایی عمل میکنند و در مقایسه با کسانی که احساس خودکارآمدی پایینی دارند به توانایی های خود اطمینان بیشتری داشته و خودناباوری ناچیزی نشان میدهند. همچین مشکلات را به جای تهدید، چالش میدانند و فعالانه در جست وجوی موقعیت های تازه هستند. احساس خودکارآمدی بالا ترس از شکست را کاهش میدهد، سطح آرزوها را بالا می برد، توانایی حل مسئله و تفکر تحلیلی و حل مسئله را بهبود می بخشد (11). در پژوهش حاضر ارتباط معناداری بین راهبردهای مقابلهای اجتنابی و خودکارآمدی مشاهده نشده است. نتایج تحقیقات ویرهایوس(Vierhaus) و همکاران (29) کرایج (Kraaij) و همکاران (27) با نتیجه حاضر همسو می باشد. نتایج این تحقیقات نشان میدهد که راهبردهای مقابله ای اجتنابی هیچ ارتباط معناداری با باورهای خودکارآمدی ندارند. در تبیین این نتایج میتوان به دیدگاه بندورا اشاره نمود، وی معتقد بود: باور به خودکارآمدی فرد را به سمت مقابله و حل مشکلات هدایت میکند و عدم وجود باورهای خودکارآمدی فرد را به فرار و دور زدن موقعیت هدایت میکند و راهبردهای مقابله ای اجتنابی از مصادیق فرار از موقعیت استرسزا می باشند (12).
بر این اساس میتوان نتیجه گرفت که باورهای خود کارآمدی ادراک شده و خودشکوفایی به عنوان متغیرهای پیشبین قادر به پیشبینی 23 درصد واریانس راهبردهای مقابله ای مسئله محور و کارآمد در دانشجویان میباشند و نتیجه حاضر کاملا در جهت تایید نظریات بندورا و مازلو در ارتباط با مسئله محور بودن افراد خودکارآمد و خودشکوفا می باشد(11، 12). نکته قابل ذکر این است که پژوهش حاضر در بین تقریباَ 8 درصد از دانشجویان دانشکده ادبیات دانشگاه گیلان در زمینه خودشکوفایی و باورهای خودکارآمدی با راهبردهای مقابله با استرس انجام شده است، در تعمیم نتایج به دانشجویان دیگر میبایست محتاطانه عمل شود. بر اساس نتایج به دست آمده پیشنهاد می شود که جلسات آموزشی با تاکید بر اهمیت بهداشت روانی دانشجویان جهت ارتقاء باورهای خودکارآمدی، توجه به نیاز خودشکوفایی و آموزش راهبردهای مقابله ای کارآمد صورت گیرد. هم چنین پیشنهاد میشود که این مطالعه در سایر دانشگاه های کشور و همچنین در گروه های اجتماعی دیگر انجام شود.
قدردانی
از کلیه استادان و دانشجویان دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه گیلان که ما را در اجرای این پژوهش یاری نمودند، کمال تشکر را داریم.
|