امروزه استفاده از طب مکمل و جایگزین (CAM) Complementary and Alternative Medicine در میان مردم جهان افزایش یافته است (1). طب مکمل و جایگزین به گروهی از سیستم های درمانی و فرآورده ها گفته میشود که به طور کلی زیر مجموعه ی پزشکی مرسوم قرار نمیگیرند. از طب مکمل در کنار پزشکی مرسوم و از طب جایگزین به جای آن استفاده می شود. طبق طبقه بندی مرکز ملی طب مکمل و جایگزین آمریکا، CAM به پنج گروه اصلی تقسیم می شود:
سیستم های پزشکی جایگزین (مانند هومئوپاتی و طب چینی)، طب بدن- ذهن (مانند مدیتیشن و یوگا)، درمانهای بر پایه بیولوژیک (مانند مکملهای غذایی و فرآوردههای گیاهی)، درمان از طریق حرکت دادن اعضای بدن (مانند کایروپراکتیک و ماساژدرمانی) و انرژی درمانی (2). درمان با طب مکمل/ جایگزین روز به روز مقبولیت بیشتری پیدا میکند و تخمین زده میشود که از هر سه نفر یک نفر در طول عمر خود از این درمان ها برای بیماری های شایعی نظیر مشکلات کمر، سردرد، اضطراب و افسردگی استفاده می کند (3). در ایران تحقیقی در زمینه استفاده از طب مکمل در 625 بیمار مبتلا به سرطان انجام شده است. 35 درصد از این بیماران از طب مکمل استفاده نموده بودند (4). در مطالعه ای که صدیقی و همکاران در مورد میزان آگاهی و نگرش مردم شهر تهران درباره طب مکمل و جایگزین انجام دادند، مشاهده شد که 83/2 درصد از جمعیت تحت مطالعه از حداقل یکی از روش های طب مکمل آگاهی داشتند و حتی بعد از حذف آگاهی نسبت به طب گیاهی، 58/6درصد از جمعیت با یکی از روش های تحت مطالعه آگاه بودند. به طور کلی میزان آگاهی نسبت به روش های طب مکمل در جامعه مورد نظر بالا بوده است. 42/2 درصد از جمعیت تحت مطالعه از یکی از روش های طب مکمل استفاده کرده بودند. با حذف طب گیاهی از لیست روشهای مورد استفاده، 9/6 درصد از جمعیت از یکی از روشهای طب مکمل استفاده کردند (5). علاوه بر مطالعات صورت گرفته در زمینه نگرش و عملکرد مردم نسبت به طب مکمل، موارد متعددی از آن مطالعات نیز در زمینه نگرش و عملکرد پزشکان در کشورهای مختلف
جهان انجام شده است. در ایران نیز مطالعه ای در سال 1389 در زمینه بررسی آگاهی، نگرش و عملکرد پزشکان نسبت به طب مکمل انجام شد که در این مطالعه 340 پزشک عمومی مورد بررسی قرار گرفتند. 84/9 درصد از آنان معتقد بودند که این روش ها در سال های اخیر بیش از گذشته مورد توجه بوده و به کار گرفته شده است. حداقل 9/9 درصد از پزشکان از یک یا بیش از یک روش طب مکمل استفاده می کردند و 24 درصد از آنها نیز طی 6 ماه گذشته، بیمارانی را برای استفاده از طب مکمل ارجاع داده بودند. با این وجود میزان اطلاعات اکثر پزشکان درمورد اغلب روش های طب مکمل بسیار محدود بود (6). نتایج مطالعه میرزایی و همکاران در مورد میزان اگاهی و نگرش پزشکان رفسنجان در مورد طب مکمل و جایگزین که در سال 1387 انجام شد نشان داد که تنها 53/8 درصد افراد از سطح آگاهی خوبی برخوردار هستند (7). آشنا بودن پزشکان با درمان های مکمل بسیار مهم است و جدای از استقبال مردم از این روش ها، اطلاعات و نگرش پزشکان نسبت به این موضوع از اهمیت ویژهای برخوردار است. علیرغم استفاده از طب سنتی طی سالیان اخیر در بین مردم، موضع مراجع رسمی بهداشت و درمان کشور، سیستمهای بیمه درمانی و مراکز دانشگاهی در این مورد کاملا مبهم است و یک علت عمده آن نیز عدم وجود اطلاعات صحیح و کافی در این زمینه است. نظامهای برنامه ریزی در کشورهای پیشرفته برآنند تا با گنجاندن دوره هایی از آموزش CAM در برنامهی درسی دانشجویان خود، به پزشک و بیمار، هر دو، کمک کنند تا در مورد بهترین روش درمانی با حداقل عوارض تصمیم گیری نمایند (9، 8). پزشکان و دانشجویان پزشکی میباید اطلاعات جامعی در این زمینه داشتهباشند تا به خوبی بیماران را راهنمایی نموده، خطرات و عوارض احتمالی را بدانند، توانایی ارائهی مشاوره به بیمار در این زمینه را دارا بوده و پاسخگوی سوالات بیمار خود باشند (13-10). حتی توصیه شده که یکی از شاخه های CAM را به خوبی بدانند و به کار برند (14). در این راستا دانستن پیش فرض های دانشجویان از CAM و اثربخشی با عوارض آن به خصوص در مقایسه با مطالبی که از طب کلاسیک می دانند مهم است (15).
با توجه به شواهدی که حاکی از افزایش تقاضای بیماران برای دسترسی به خدمات طب تکمیلی و روی آوردن پزشکان به استفاده از این روش ها در ایران میباشد، جهت ساماندهی به این فعالیت ها داشتن اطلاعات درمورد نگرش دانشجویان پزشکی درخصوص طب مکمل و جایگزین یک اولویت به نظر میرسد. تاکنون در مورد نگرش دانشجویان پزشکی و دستیاران تخصصی نسبت به طب مکمل و جایگزین اطلاعات کمی در دست است. از این رو برآن شدیم تا در یک مطالعه مقدماتی، نگرش دانشجویان پزشکی و دستیاران تخصصی دانشگاه علوم پزشکی گیلان را نسبت به طب مکمل بسنجیم.
روش ها
این مطالعه توصیفی- تحلیلی با هدف بررسی نگرش دانشجویان مقطع بالینی رشتهپزشکی (کارآموز-کارورز) و دستیاران تخصصی دانشگاه علوم پزشکی گیلان در سال 1392 انجام شد. در کل 250 پرسشنامه توسط دانشجویان مقطع بالینی پزشکی عمومی و دستیاران تخصصی دانشگاه علوم پزشکی گیلان تکمیل شد. 9 نفر از پاسخدهندگان دانشجویان خارج کشور و یا مهمان دانشگاه علوم پزشکی گیلان بودند و برگه های مربوط به آنها کنارگذارده شد. 10پرسشنامه نیز به علت اینکه حاوی مقادیر از دست رفته بالایی بودند حذف شدند. همچنین برای مشخص کردن پرسشنامه های نامناسب از روش فاصله ماهالانوبیس (Mahalanobis distance) استفاده شد و در نتیجه 3 پرسشنامه دیگر که بالاترین فاصله ماهالانوبیس (D2) داشتند، از مطالعه کنار گذارده شدند. فاصله ماهالانوبیس (D2) برای سه پرسشنامه مذکور به ترتیب 9/22، 8/71و6/77 بود (P value برای هر سه مورد کمتر از 0/0001 بود. در نهایت 228 پرسشنامه مورد تجزیه و تحلیل نهایی قرار گرفتند.
با توجه به تعداد سوالات پرسشنامه حداقل تعداد شرکت کنندگان برای تحلیل عاملی 150 مورد برآورد شد. از اینرو در این مطالعه سعی شد که نظر حداقل 30 درصد آنها پرسیده شود. روش نمونه گیری به صورت آسان بوده است و تلاش گردید که پس از توضیح اهداف طرح برای کارآموزان و کارورزان رشته های داخلی، جراحی، اطفال و زنان و دستیارانی که در کارگاه های روش تحقیق دانشکده پزشکی حضور داشتند، به شرکت در این مطالعه ترغیب شوند. به این منظور از پرسشنامه نگرش به طب مکمل، جایگزین و تلفیقی (CAIMAQ) که توسط Abbott و همکاران در سال 2011 طراحی شده بود (16) استفاده شد. این پرسشنامه برمبنای اصول زیر طراحی شده است:
رویکرد جامع و منحصر به فرد در درمان بیماری، اعتقاد به توانایی ذاتی بدن برای بهبود، مراقبت های پایان زندگی به عنوان فرصتی برای شفا، اعتقاد به جنبه ی معنوی بیماری، اهمیت به دخالت دادن بیماران در امر درمان، امید دادن به بیماران، انسانیت و تعاملات پزشک- بیمار، اهمیت بارز سلامتی و الگو بودن پزشک از نظر سبک های زندگی سالم برای بیماران، همکاری بینCAM و طب مرسوم، منابع و شواهدی به غیر از تحقیقات بیومدیکال، اهمیت دانش پایه برای پزشکانی که به درمان هایCAM تمایل دارند، تاکید قوی روی طب پیشگیری، تمرکز روی سلامتی و تندرستی به صورت مجزا از فقدان بیماری و ماهیت درمان غیرتهاجمی.
ترجمه ی پرسشنامه توسط دو نفر از محققین صورت گرفت و سپس توسط کارشناس زبان (با مدرک فوقلیسانس) به زبان اصلی برگردانده شد و با نسخه اصلی مقایسه گردید. سپس پرسشنامه به 20 نفر از کارورزان (8 نفر مونث و 12 نفر مذکر) ارائه گردید و از آنها خواسته شد که به دو سوال در مورد هر گویه پاسخ دهند: 1- آیا تمام کلمات ذکر شده در گویه قابل فهم است 2- آیا مفهوم کلی گویه قابل درک است یا خیر. به این ترتیب پرسشنامه فارسی تهیه گردید. این پرسشنامه شامل30 گویه است که در قالب لیکرت 7 گزینهای تنظیم شده است. در لیکرت مذکور قویاً مخالفم نمره 1، مخالفم نمره 2، تا حدی مخالفم نمره 3، نظری ندارم نمره 4، تاحدی موافقم نمره 5، موافقم نمره 6 و قویاً موافقم نمره 7 را به خود اختصاص میدهد. همچنین در صورتی که شرکتکننده در مورد گویه مورد نظر آگاهی لازم را نداشته باشد نمره صفر را انتخاب مینماید. در بررسی پایایی پرسشنامه آلفای کرونباخ آن851/0 برآورد شد. روایی پرسشنامه مذکور به تایید سه نفر از اساتید مطلع از طب مکمل دانشگاه علومپزشکی گیلان رسید. اطلاعات دریافت شده در پرسشنامه شامل دو بخش بود:
الف- اطلاعات جمعیتی شامل سن، جنس و مقطع تحصیلی افراد. ب- بررسی نگرش افراد پیرامون طب مکمل و جایگزین برای تجزیه و تحلیل داده ها از نرمافزار SPSS.Ver.20 استفاده شد. با توجه به ماهیت پژوهش در این مطالعه، داده ها توصیف و تحلیل شدند. در بخش توصیف داده ها، از آماره های توصیفی و در بخش تحلیل دادهها، نیز از تحلیل عاملی به منظور دستیابی به عوامل کلیدی استفاده شد. برای مقایسه داده های کمی از آزمو نهای آماریt test و ANOVA و برای مقایسه داده های کیفی از آزمون کای دو استفاده شد و اختلاف آماری کمتر از 0/05 معنیدار درنظر گرفته شد.
یافته ها
از 228 نفری که مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند، 176 نفر (2/77درصد) دانشجوی مقطع بالینی و بقیه دستیار تخصصی بودند. هفتاد نفر از شرکت کنندگان مذکر بودند. به این ترتیب 7/48 درصد از جامعه مورد نظر در این تحقیق شرکت نمودند. همچنین از بین 52 دستیار تخصصی که در این بررسی شرکت کردند، 36 نفر در رشته های داخلی و مابقی در رشته های جراحی مشغول به تحصیل بودند. مشخصات دموگرافیک به تفصیل در جدول شماره یک آمده است
در هیچکدام از این مشخصات اختلاف آماری قابل توجه با جامعه دانشجویان مقطع بالینی رشته پزشکی و دستیاران تخصصی دانشگاه علومپزشکی گیلان مشاهده نشد. میانگین سنی دو گروه مربوطه و درصد افراد مذکر در این گروه ها از لحاظ آماری با هم اختلاف آماری قابلتوجهی نداشتند. هیچ یک از شرکت کنندگان در این مطالعه دوره های آموزش طب مکمل و جایگزین را نگذرانده بودند.
پاسخ دهندگان محدوده وسیعی از گزینه ها را برای گویههای مختلف انتخاب نمودندکه با توجه به میانگین نمره، گویه ها اولویت بندی شدند. گویه هایی که بیشترین نظر مثبت شرکت کنندگان را به خود اختصاص داده بودند، در جدول شماره دو آمده است.
94/6درصد شرکت کنندگان بر این عقیده بودند که سلامت روانی تاثیر به سزایی در بهبود بیماری داشته و درنظر گرفتن جوانب گوناگون ابعاد انسان در درمان وی لازم است. بسیاری از شرکت کنندگان عقیده داشتند که برقراری ارتباط موثر با بیمار و ایجاد امید به زندگی در بیماران مهم می باشد. همچنین 84/6درصد شرکت کنندگان موافق این امر بودند که پزشکانی که در سبک زندگی خود متعادل هستند بهتر می توانند سبب رضایت بیماران شوند. نتایج به دست آمده از این بررسی نشان میدهد که در آخرین اولویتها توصیه به درمان طب مکمل به تنهایی، لمس درمانی، انرژی درمانی و کایروپراکتیک قرار دارند که تنها 27/5-22/1 درصد شرکت کنندگان نگرش مثبتی نسبت به آنها داشتند. بررسی در مورد میزان آگاهی شرکت کنندگان در باره روش های مختلف طب مکمل نشان داد که 23/8-15/4 درصد از شرکت کنندگان از آنها مطلع نبوده و گزینه نمیدانم را انتخاب کرده بودند و 43/5-34/2 درصد دیگر از شرکت کنندگان نیز در این موارد گزینه نظری ندارم را انتخاب کرده بودند. همچنین 4/3-3 درصد از شرکت کنندگان به سوالات مذکور پاسخ نداده بودند. در مجموع مشاهده شد که تنها 29/4 درصد شرکت کنندگان از روش کایروپراکتیک و 50/4- 43/7 درصد از شرکت کنندگان در باره سایر روشهای طب مکمل مانند لمس درمانی و انرژی درمانی آگاهی داشتند.
به منظور شناسایی عوامل زیربنایی از تحلیل عاملی استفاده گردید. بررسی گویهها برای دادههای از دست رفته نشان داد که در سه گویه 16، 25 و 28 این میزان27/2، 23/2 و 20/2 درصد میباشد. از اینرو این سه گویه در تحلیل عاملی وارد نشدند. این سه گویه عبارتند از:
16: درمان کایروپراکتیک میتواند روش سودمندی در درمان مشکلات اسکلتی عضلانی باشد
.25: پزشکان باید بیمارانی را که به طب متداول جواب نمیدهند، جهت درمان با طب مکمل و جایگزین (مانند هومئوپاتی یا ناتروپاتی) ارجاع دهند.
: لمس درمانی، درمان معتبری است.
برای تعیین شایستگی دادهها از ضریب KMO استفاده گردید که0/816 برآورد شد. همچنین آزمون Bartlett’s در سطح 0/0001 معنیدار شد. برای ارزیابی روایی ساختاری، تحلیل عاملی تائیدی با روشprinciple component و چرخش varimax انجام شد. معیارهای آماری در این تحقیق، نمودار سنگ ریزهای، مقدار ویژه بیش از 1، درصد واریانس مربوطه و بار عاملی بیش از 0/3بودند. بررسی مربوطه پنج عامل را نشان داد که در مجموع 48/09 درصد واریانس مربوط به نظر شرکت کنندگان را درباره مسائل مرتبط با طب مکمل/ جایگزین تبیین می کردند (جدول 3).
هریک از عوامل فوق خود از چند متغیر تشکیل شده بود که در جدول شماره سه آمده است. در جدول مذکور متغیرهایی که بار عاملی آنها کمتر از 5/0 بوده است، به دلیل اهمیت کمتر حذف شده است. به طور کلی 97/4 درصد پاسخدهندگان نگرش مثبتی به نقش فزاینده مراقبت از سلامت در بیمار- پزشک داشتند. در مورد تمایل به درمان های CAM و مداخلات آرا م سازی به ترتیب 55/3 و 64 درصد شرکتکنندگان نظر مثبتی داشتند. همچنین بسیاری از آنها به رابطه ذهن- بدن- روح اعتقاد داشته (5/92 درصد) و تمایل به درک جامع از بیماری را مطرح نمودند (82/5 درصد). میانگین نگرش پاسخ دهندگان به عوامل به دست آمده از تحلیل عاملی مذکور در نمودار شماره یک آمده است.
میانگین نمره کارآموزان، کارورزان و دستیاران در عامل اول (تمایل به نقش فزاینده مراقبت از سلامت در بیمار/ پزشک) با هم متفاوت بوده است و به ترتیب 5/64، 5/37 و 5/39 بود که این اختلاف از لحاظ آماری بارز میباشد (0/025P<). همچنین در مورد عامل دوم (تمایل مثبت به درمان مکمل/ جایگزین) میانگین نمره در سه گروه با هم اختلاف داشت (به ترتیب4/24، 4/08 و3/80 ،0/025P<). در مورد عامل سوم (تمایل به روشهای آرام سازی) نیز میانگین نمره ها در سه گروه با هم اختلاف آماری بارزی را نشان داد (به ترتیب4/48، 4/42 و4/12 ، 0/035P<). ولی در مورد عامل چهارم (تمایل به رابطه ذهن- بدن- روح) و پنجم (تمایل به درک جامع از بیماری) اختلاف میانگین نمره ها در سه گروه از لحاظ آماری بارز نبود (به ترتیب 0/053P< و 0/849P<). براساس جنس و سن، نگرش شرکت کنندگان اختلاف بارزی را از لحاظ آماری نشان نداد.
بحث و نتیجه گیری
در این مطالعه مشاهده شد که اکثر شـرکت کنندگان اهمیت ویژهای برای نقش تنگاتنگ پزشک- بیمار در مدیریت درمان بیماری قائل هستند و معتقدند که انسان تنها دارای بعد جسمانی نمی باشد و در مدیریت درمان باید به ابعاد جسمی و ذهنی و معنوی وی توجه کرد و از اینرو با داشتن دید جامع نگر در برخورد با بیمار موافق می باشند. بسیاری از شرکتکنندگان بیماری جسمی را فرصتی جهت جدا شدن فرد از مادیات و درگیری های زندگی روزمره و پرداختن به مسائل معنوی دانستند که میتواند سبب ارتقاء بهداشت روانی فرد گردد. تعداد کمی از شرکت کنندگان نگرش مثبتی به روش های مختلف طب مکمل و جایگزین داشتهاند و بیشتر موافق به بکارگیری طب مکمل در کنار طب مرسوم (طب تلفیقی) بودهاند و با بکارگیری روش هایی از طب مکمل که اثر مفید آن ها با بررسی های علمی (مانند کارآزمایی بالینی) به اثبات نرسیده است مخالف بوده اند. تنها 27/5-22/1 درصد شرکت کنندگان نگرش مثبتی به طب مکمل به تنهایی، لمس درمانی، انرژی درمانی و کایروپراکتیک داشتند. اگرچه این پرسشنامه مستقیماً سطح آگاهی شرکت کنندگان را نمی سنجد ولی 23/8-15/4 درصد از شرکت کنندگان گزینه نمی دانم و 43/5-34/2 درصد دیگر نیز گزینه نظری ندارم را در مورد گویه های مورد پرسش انتخاب کرده بودند و به نظر میرسد که سطح آگاهی آنها مناسب نباشد. این یافته ها مشابه سایر مطالعاتی است که در ایران صورت گرفته است. در ارزیابی اطلاعات، نگرش و عملکرد پزشکان عمومی شهر تهران در خصوص روشهای طب تکمیلی نشان دادهشد که اطلاعات اکثر پزشکان در مورد شایعترین روش های طب مکمل بسیار کم است (6). در مطالعه نقیبی هرات و همکاران درباره آگاهی، علاقه مندی و نگرش دانشجویان و دستیاران پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران نسبت به طب سنتی نشان داد که تنها یک چهارم از کل پاسخدهندگان از مبانی طب سنتی و دیدگاه کلنگر آن اطلاع داشتند و اعتقاد داشتند که طب مکمل باید جزئی از سیستم استاندارد بهداشت باشد (17). در مطالعه میرزایی و همکاران نگرش 95 درصد پزشکان نسبت به طب مکمل و جایگزین منفی بوده است و افرادی که دانش خوبی درخصوص طب مکمل و جایگزین داشتند 3/9درصد نگرش مثبت و افرادی که دانش متوسط و یا ضعیفی درخصوص طب مکمل و جایگزین داشتند100 درصد نگرش منفی نسبت به طب مکمل و جایگزین داشتند (7). در مطالعه Yeo نیز دانش دانشجویان پزشکی درخصوص طب مکمل و جایگزین کم بوده است و فقدان حمایت علمی مانع اصلی پیاده سازی طب مکمل و جایگزین درنظر گرفته شده است (18) در مطالعه Uzum آگاهی و درک دانشجویان پرستاری درخصوص طب مکمل و جایگزین به طور کلی محدود بود. (19) در مطالعه ی Furnham و همکاران نیز 27/8 درصد از دانشجویان پزشکی از مبانی 18 شاخه از طب مکمل اطلاع داشتند (15). بررسی ها در دانشجویان آمریکایی (9)، کانادایی (20) و پزشکان عمومی کانادا (21) نیز همین نتایج را نشان دادند.
همچ نین بررسی میانگین نمره شرکت کنندگان در مورد عوامل استخراج شده نشان میدهد که میزان نگرش دانشجویان مقطع بالینی و دستیاران تخصصی با هم متفاوت می باشد و هرچه سطح تحصیلات شرکت کنندگان بالاتر میرود نگرش مثبت آنها کمتر می گردد. بطوریکه میانگین نمره کارآموزان، کارورزان و دستیاران در هر سه عامل بدست آمده از تحلیل عاملی و بویژه عامل دوم که تمایل مثبت به درمان مکمل/ جایگزین، ازلحاظ آماری معنیدار است. این یافته مشابه مطالعه نقیبی هرات میباشد که دانشجویان با اختلاف معنیداری در مقایسه با دستیاران به برخی از روش های طب سنتی اعتقاد بیشتری داشتند (17). همچنین در مطالعهFurnham مشاهده شد که با افزایش سطح تحصیل در دانشکده پزشکی، باور و علاقه مندی به طب مکمل کاهش می یابد (15). در این تحقیق اختلاف آماری بارزی بین جنس و سن با میانگین نمره عوامل استخراج شده مشاهده نشد که این یافته مشابه مطالعه میرزایی و نقیبی هرات (17 ، 7) است.
طب تلفیقی که جنبههایی از طب مکمل و مرسوم را در بر می گیرد، در آینده اتفاق میافتد. اگرچه نیاز به تصمیم گیری های درمانی دقیقتر و کار آمدتر و کمک بیشتر به روند درمانی بیماران بیش از پیش توسط جامعه و مسئولین احساس میشود ولی ماهیت این تلفیق، عمدتاً تحت تاثیر نگرش پزشکان می باشد. نگرشها و اعتقادات دانشجو ممکن است روی روشی که وی در آینده به طبابت می پردازد تاثیر قوی داشته باشد. نتایج این مطالعه نشان داد که نگرش مثبت دانشحویان پزشکی و دستیاران دانشگاه علوم پزشکی گیلان نسبت به طب مکمل و جایگزین از سطح پایین تا متوسطی برخوردار است. داشتن نگرش مثبت نسبت به طب مکمل و جایگزین یکی از ارکان موفقیت در اجرای کوریکولوم طب مکمل و جایگزین در دانشگاه می باشد و به نظر می رسد که آموزش به این افراد و استمرار این آموزش ها میتواند دانش این افراد را نسبت به طب مکمل و جایگزین بهبود بخشید. همان طوریکه Furnham در مطالعه خود نشان دادهاست، آموزش دیدن در دانشکده پزشکی می تواند نگرش را نسبت به طب مکمل و جایگزین تحت تاثیر قرار دهد (15). از سویی دیگر در این مطالعه سنجش مستقیمی از سطح آگاهی و میزان استفاده از طب مکمل و جایگزین در بین شرکت کنندگان ارزیابی نشد و از این رو انجام مطالعه جامع تری درمورد طب مکمل و جایگزین در بین دانشجویان دانشگاه های مختلف کشور احساس می شود.
قدردانی
نویسندگان بر خود لازم می دانند که از همکاری صمیمانه دانشجویان پزشکی و دستیاران تخصصی دانشگاه علوم پزشکی گیلان کمال تشکر و قدردانی را به عمل آورند.
|